حالا دوری از گرمای چهل درجه ی تمام تابستانهای داغ و کلافه ی تهران.
حالا تابستان یعنی روزهای خنک و طولانی وین.
یعنی قدم زدنهای شبانه در کوچه های شهری دور... دور از تهران.
یعنی نوشیدن یک قهوه ی عصرانه بی حضور دلتنگی ها.
یعنی او... یعنی چشمهای مهربان او...
چشمهایم را بسته ام و همانطور که روی علفهای کنار دریاچه دراز کشیده ام شمرده شمرده نفس میکشم
من در آغوش مهربان خدا هستم
پر از آرامش...
Comments