تمام روزهایی که گذشت نشد که بیام اینجا... نه که بهش فکر نکنم ، نه، فقط نمیشد.
تمام روزگارم تبدیل شده بود به همین چند کلمه: سکانس، پلان، فیلمنامه، سه، دو، یک، حرکت...
همین چند کلمه ... که عاشقانه دوستشون دارم...
بازیم در یک سریال تلویزیونی همزمان شده بود با فیلمبرداری یه فیلم که روزها در فیلم، نقش یک دختر مبتلا به سرطان رو بازی میکردم و شبها در یک سریال شادو روتین یک دختر شیطون و بامزه که کارگردانی میخونه!
و در کنار اینا پذیرفته شدن فیلم کوتاهم در بخش فیلمهای تجربی در جشنواره ی فیلم کوتاه تهران و اکرانش در سینما فلسطین و برگزرای جلسات نقد و بررسی...
و اینطوری بود که واسه همه چی وقت کم داشتم، واسه همه چی حتی خواب یا ساده ترین کارهای انسانی
و بازم اینطوری بود که نمیشد بیام اینجا.
اینجا چند تا لینک میزارم که خبر پذیرفته شدن فیلمم رو در جشنواره فیلم کوتاه تهران ذکر کرده، بحش آیین مهر رو ببینید.
http://shortfilm.barnegar.com/view-2-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87%20%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%20%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86.html
http://www.iraniananimation.com/article-912-thread-0-0.html